قطقطلغتنامه دهخداقطقط. [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) ریزه ترین باران ، یا باران پیوسته ٔ بزرگ قطره ٔ پیاپی بارنده ، یا تگرگ ، یا تگرگ ریزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کتکتلغتنامه دهخداکتکت . [ ک ُ ک ُ ] (ع اِ) کتکتی [ ک ُ ک ُ تا ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بازیی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یکنوع بازی مر تازیان را. غیر منصرف است . (ناظم الاطباء). و رجوع به کتکتی شود.
کثکثلغتنامه دهخداکثکث .[ ک َ ک َ / ک ِ ک ِ ] (ع اِ) خاک و ریزه و شکسته ٔ سنگ .یقال بفیه الکثکث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).خاک و سنگ ریزه . (مهذب الاسماء). سنگ ریزه . (دهار).
قطاقطلغتنامه دهخداقطاقط. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در اشعار بعضی شاعران عرب از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
قطقطةلغتنامه دهخداقطقطة. [ ق َ ق َطَ ] (ع مص ) باریدن ابر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطقطت السماء؛ امطرت . (اقرب الموارد). || تنها بانگ کردن سنگخوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطقطت القطاة؛ صوتت وحدها. (اقرب الموارد).
قطقطانةلغتنامه دهخداقطقطانة. [ ق ُ ق ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه در طف ، و زندان نعمان بن منذر بدانجاست . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قطلغتنامه دهخداقط. [ ق َطط / ق َ ] (ع اِ صوت ) بانگ سنگخوار. و گاه تخفیف دهند. (منتهی الارب ). || (مص ) خواندن سنگخواره را با قطقط گفتن . (اقرب الموارد).
پیاپیلغتنامه دهخداپیاپی . [ پ َ /پ ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از اتباع است . پی در پی . پی هم . پشت سرهم . پشت هم . یکی پس دیگری . متتابع. یکی از پس دیگری . متعاقب . پیوسته . مسلسل . متوالی . متواتر. دمادم . مکرر. در پی
قطقطةلغتنامه دهخداقطقطة. [ ق َ ق َطَ ] (ع مص ) باریدن ابر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطقطت السماء؛ امطرت . (اقرب الموارد). || تنها بانگ کردن سنگخوار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قطقطت القطاة؛ صوتت وحدها. (اقرب الموارد).
قطقطانةلغتنامه دهخداقطقطانة. [ ق ُ ق ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه در طف ، و زندان نعمان بن منذر بدانجاست . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
مقطقطلغتنامه دهخدامقطقط. [ م ُ ق َ ق َ ] (ع ص ) مقطقطالرأس ؛ خردسر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقطقطلغتنامه دهخداتقطقط. [ ت َ ق َ ق ُ ] (ع مص ) بر سر خود رفتن . || فرو افتادن دلو. || گام نزدیک نهادن و شتافتن . || در جهان رفتن : یقال تقطقط فی البلاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).