قلجینلغتنامه دهخداقلجین . [ ق َ ] (اِ) قالجون . قلچین . قلشین . جوراب بلند ابریشمی . ج ، قلاجین ، قلاشین . (دزی ج 2 ص 392).
کالجانلغتنامه دهخداکالجان . (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 20هزارگزی شمال باختری ورزقان و 15هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر.کوهستانی و معتدل است . 161 تن
کلجانلغتنامه دهخداکلجان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) مزبله را گویند و آن جایی باشد که خاکروبه و پلیدیها در آن ریزند. (برهان ). مزبله . (جهانگیری ). مزبله ومحل خاکروبه و پلیدیها. (ناظم الاطباء). کلچان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلج و کلچ و کلچان شود.