لغتنامه دهخدا
قهل . [ ق َ ] (ع مص ) خشک شدن پوست بر استخوان یا بخصوص از کثرت عبادت پوست بر استخوان خشک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ناسپاسی و کفران کردن نعمت و نیکویی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بزشتی ستودن کسی را. (از اقرب ا