لابیگریlobbying, lobbyismواژههای مصوب فرهنگستانبهرهگیری نظاممند از لابی کردن و گروههای لابی برای نیل به اهداف سیاسی
لابیگر بیگانگانforeign agent 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که رسماً برای شرکت یا دولتی خارجی لابی میکند
لابه گرلغتنامه دهخدالابه گر. [ ب َ / ب ِ گ َ ] (ص مرکب ) متملق : ور شدی ذرّه به ذرّه لابه گراو نبردی این زمان از تیغ سر.مولوی .
لابه گریلغتنامه دهخدالابه گری . [ ب َ / ب ِ گ َ ] (حامص مرکب ) تملّق . تبصبص . اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن (؟) : هر چه در خانه داشت ما حضری پیشش آورد و کرد لابه گری . <
لابیگریlobbying, lobbyismواژههای مصوب فرهنگستانبهرهگیری نظاممند از لابی کردن و گروههای لابی برای نیل به اهداف سیاسی
لابیگر بیگانگانforeign agent 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که رسماً برای شرکت یا دولتی خارجی لابی میکند
لابیگر بیگانگانforeign agent 1واژههای مصوب فرهنگستانفردی که رسماً برای شرکت یا دولتی خارجی لابی میکند
لابیگریlobbying, lobbyismواژههای مصوب فرهنگستانبهرهگیری نظاممند از لابی کردن و گروههای لابی برای نیل به اهداف سیاسی