بلاتکلیفلغتنامه دهخدابلاتکلیف . [ ب ِ ت َ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تکلیف ) بدون تکلیف . بی تکلیف . آنکه نداند چه کار باید بکند. (فرهنگ فارسی معین ). که نداند چه بایدش کردن .