لاهزیلغتنامه دهخدالاهزی . [ هَِ زی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لاهزبن قریظبن ابی رمثة، ختن سلمةبن کثیرالخزاعی . (سمعانی ورق 595).
لاهجیلغتنامه دهخدالاهجی .[ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کربال . بخش زرقان شهرستان شیراز. واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری زرقان و دوهزارگزی راه شوسه ٔ بند امیر به سلطان آباد. جلگه ، معتدل و مالاریائی دارای 145 تن سکنه . آب آن از رو
لاهیجیلغتنامه دهخدالاهیجی . (اِخ ) عبدالرزّاق . او راست شوارق الالهام و آن شرحی است بر تجریدالکلام خواجه نصیرالدین طوسی . و هم او راست گوهر مراد در حکمت به فارسی . رجوع به عبدالرزاق لاهیجی شود.
لاهیجیلغتنامه دهخدالاهیجی . (اِخ ) نام دهی چهار فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب گاوکان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد صینی حلبی صنوبری . از اشعار اوست در گل :زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العقََس بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مقََلة ریم من فضة الاجفان ام فماذا یرجو بحمرته الخدْ-<b
اسملغتنامه دهخدااسم . [ اِ / اُ ] (ع اِ) اسم نزد بصریان معتل اللام مشتق از سمو بمعنی علو [ است ] بدلیل امثله ٔ اشتقاق او چون سمی یسمی تسمیة. و سمی در تصغیر و اسماء در جمع تکسیر که اسم از جهت تضمن اجلال وتشریف مناسبت با معنی سمو دارد و نام نهنده بتعین نام نیک
متلاحظةلغتنامه دهخدامتلاحظة. [ م ُ ت َ ح ِ ظَ ] (ع ص ) مؤنث متلاحظ: احوالهم متشاکلة متلاحظة. (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ملاحظةلغتنامه دهخداملاحظة. [ م ُ ح َ ظَ ] (ع مص ) به گوشه ٔ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن . (تاج المصادربیهقی ). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث ). یکدیگر را نگریستن به گوشه ٔ چشم . لِحاظ.(از اقرب الموارد). || نگریستن
ملاحظةدیکشنری عربی به فارسیاجازه نامه , ورقه جيره , يادداشت مختصر , پروانه , ورقه راي را ثبت کردن , اجازه نامه جا و خوراک صادر کردن , ياداشت , تبصره , توجه کردن , ذکر کردن , ملا حضه کردن , اخطار , اگهي , مشاهده , ملا حظه , نظر , تذکر