لثقلغتنامه دهخدالثق .[ ل َ ث َ ] (ع مص ) تری . || تر شدن . || سخت نمناک گردیدن هوا و ایستادن باد. یقال : لثق یومنا؛ ای رکدت ریحه و کثر نداه . (منتهی الارب ).
لثقةلغتنامه دهخدالثقة. [ ل َ ث ِ ق َ ] (ع اِ) نوعی از تب . (غیاث ). حمی البلغمیة اللازمة. (بحر الجواهر). حمای بلغمیه ٔ لازمه .
لثقةلغتنامه دهخدالثقة. [ ل َ ث ِ ق َ ] (ع اِ) نوعی از تب . (غیاث ). حمی البلغمیة اللازمة. (بحر الجواهر). حمای بلغمیه ٔ لازمه .
بلثقلغتنامه دهخدابلثق . [ب َ ث َ ] (ع ص ) ناقة بلثق ؛ ناقه و ماده شتر بسیارشیر.ج ، بَلاثق . (از ذیل اقرب الموارد از ابن الاعرابی ).