لذت بخشیدنلغتنامه دهخدالذت بخشیدن . [ ل َذْ ذَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) لذت دادن . مزه دادن . خوشی دادن . رجوع به کلمه ٔ لذت و شواهد آن شود.
لذیذ (لذتبخش)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ذیذ (لذتبخش)، نشاطآور، لذتبخش، نیروبخش، ارضاکننده، سرگرمکننده خوشمزه ◄ پرمزه
gracingدیکشنری انگلیسی به فارسیخوشبختی، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، اراستن، تشویق کردن، لذت بخشیدن
gracesدیکشنری انگلیسی به فارسیآرزوها، زیبایی، ظرافت، بخشش، جذابیت، منت، اقبال، ملاحت، بخشندگی، قرعه، تایید، دعای فیض و برکت، خوش نیتی، خوش اندامی، افسون گری، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، اراستن، تشویق کردن، لذت بخشیدن
graceدیکشنری انگلیسی به فارسیرحمت، زیبایی، ظرافت، بخشش، جذابیت، منت، اقبال، ملاحت، بخشندگی، قرعه، تایید، دعای فیض و برکت، خوش نیتی، خوش اندامی، افسون گری، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، اراستن، تشویق کردن، لذت بخشیدن
لذتلغتنامه دهخدالذت . [ ل َذْ ذَ ] (ع اِ) طلی . (منتهی الارب ). خوشی . مقابل الم . ادراک ملائم من حیث هو ملائم . (بحر الجواهر). ادراک لذت ؛ ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملائم من حیث انه ملائم کطعم ا
لذتلغتنامه دهخدالذت . [ ل َذْ ذَ ] (ع اِ) طلی . (منتهی الارب ). خوشی . مقابل الم . ادراک ملائم من حیث هو ملائم . (بحر الجواهر). ادراک لذت ؛ ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملائم من حیث انه ملائم کطعم ا
اصحاب لذتلغتنامه دهخدااصحاب لذت . [ اَ ب ِ ل َذْ ذَ ] (اِخ ) پیروان اپیکور یا افیغورس یا ابیغورس . قفطی آرد: و اما فرقه ای که نام آنان از آراء ایشان گرفته شده است یعنی آرائی که اصحاب آن در آموختن فلسفه آنها را غرض و هدفی میدانستند که بدان توجه کرده اند، و آن گروه پیروان افیغورس بودند و آنان را اصح
اصل لذتpleasure principle, pleasure-pain principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که شوق ارضای غرایز را بر روان انسانها حاکم میداند