لذت یافتنلغتنامه دهخدالذت یافتن . [ ل َذْ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) خوشی یافتن : جان تو هرگز نیابد لذّت از دین نبی تا دلت پر سهو و مغزت پرخمار است از نبید.ناصرخسرو.
لذیذ (لذتبخش)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ذیذ (لذتبخش)، نشاطآور، لذتبخش، نیروبخش، ارضاکننده، سرگرمکننده خوشمزه ◄ پرمزه
متلذذلغتنامه دهخدامتلذذ. [ م ُ ت َ ل َذْ ذِ ] (ع ص ) آن که خوشمزه یابد چیزی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوشمزه و لذیذ و خوش گوار و با لذت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تلذذ شود.- متلذذ شدن ؛ لذت یافتن و خوشی بردن . (ناظم الاطباء).
ملتذلغتنامه دهخداملتذ. [ م ُ ت َذذ ] (ع ص ) خوش مزه یابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). لذت برنده . لذت برده . مزه برده . مزه یاب .لذت دیده . لذت یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملتذ شدن ؛ لذت یافتن و تمتع گرفتن . (ناظم الاطباء). خوش شدن . (یادداشت به خط
واخلغتنامه دهخداواخ . (صوت ) واه . وه . از اصوات تعجب است . || کلمه ای که در تحسین و تعریف و خوش آیندی استعمال میگردد. (ناظم الاطباء). کلمه ای است که در حالت دیدن چیزی خوب یا شنیدن خبری مرغوب مکرر بر زبان رانند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). کلمه ای است که چون از دیدن و شنیدن چیزی خوب طبع
لذتلغتنامه دهخدالذت . [ ل َذْ ذَ ] (ع اِ) طلی . (منتهی الارب ). خوشی . مقابل الم . ادراک ملائم من حیث هو ملائم . (بحر الجواهر). ادراک لذت ؛ ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملائم من حیث انه ملائم کطعم ا
لذتلغتنامه دهخدالذت . [ ل َذْ ذَ ] (ع اِ) طلی . (منتهی الارب ). خوشی . مقابل الم . ادراک ملائم من حیث هو ملائم . (بحر الجواهر). ادراک لذت ؛ ادراک ملائم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به الم شود. جرجانی در تعریفات آرد: ادراک الملائم من حیث انه ملائم کطعم ا
اصحاب لذتلغتنامه دهخدااصحاب لذت . [ اَ ب ِ ل َذْ ذَ ] (اِخ ) پیروان اپیکور یا افیغورس یا ابیغورس . قفطی آرد: و اما فرقه ای که نام آنان از آراء ایشان گرفته شده است یعنی آرائی که اصحاب آن در آموختن فلسفه آنها را غرض و هدفی میدانستند که بدان توجه کرده اند، و آن گروه پیروان افیغورس بودند و آنان را اصح
اصل لذتpleasure principle, pleasure-pain principleواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که شوق ارضای غرایز را بر روان انسانها حاکم میداند