لنگرگهلغتنامه دهخدالنگرگه . [ ل َ گ َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف لنگرگاه : یکی را به لنگرگه خویش مانددگر را به قدر رسن پیش راند.نظامی .
لنگرگاهلغتنامه دهخدالنگرگاه . [ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) جائی که کشتی در دریا بایستد و پیشتر نتواند رود. دهانه و یا جائی از دریا که کشتی آنجا بایستد. خور. بندر. کلاّء. (منتهی الارب ): مرسی ، مراسی ؛ لنگرگاهها.
گهلغتنامه دهخداگه . [ گ َه ْ ] (اِ) مخفف گاه . بوته ٔ زرگران که در آن طلا و نقره گدازند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). کوره . کوره ٔ حدادی : شوسه ٔ سیم نکوتر بر تو یا گه سیم ؟شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟ <p clas