لیزی ماخوسلغتنامه دهخدالیزی ماخوس . (اِخ ) یکی از مریدان کالانوس حکیم هندی از ملتزمین رکاب اسکندر مقدونی . (ایران باستان ج 3 ص 1877). || و رجوع به مدخل قبل شود.
لجیلغتنامه دهخدالجی . [ ل ُ / ل ِج ْ جی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لجة. بحر لجی ّ؛ دریای بسیارآب . (منتهی الارب ). دریای ژرف . (دهار). دریای فراخ . دریای ژرف و پرآب . (منتخب اللغات ). دریای فراخ و دورفرود. دریایی که به تک آن نتوان رسید. دریای مغ. (ترجمان القرآ
لزءلغتنامه دهخدالزء. [ ل َزْءْ ] (ع مص ) بخشیدن کسی را. || پر کردن . || نیکو چرانیدن شتران . || زائیدن مادر بچه را. (منتهی الارب ).
لزگیلغتنامه دهخدالزگی . [ ل َ ] (اِخ ) نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است : قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام د
لظیلغتنامه دهخدالظی . [ ل َ ظا ] (اِخ ) (الَ ...) جهنم . دوزخ . (منتهی الارب ). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ . نام درکه ای در دوزخ . (ترجمان القرآن جرجانی ). طبقه ٔ پنجم از دوزخ و نام هفت طبقه ٔ آن بدین شرح است : جحیم ، جهنم ، سقر، سعیر، لظی ، هاویه ، حطمه . (قصص ا
لیزیلغتنامه دهخدالیزی . (حامص )صفت لیز. نسوئی . لغزانی . ملاست . لغزندگی . || لزوجت . لزجی . || چسبندگی . لعاب-داری .
لیزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] لیزی، روانی، صیقلی بودن لَختی روغنزنی، نرمسازی، لوبریکاسیون، روانسازی، روانکاری همواری، صافی لغزش
دهلیزیلغتنامه دهخدادهلیزی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دهلیز است . هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز. || دربان خانه را گویند. (لغت محلی شوشتر). || حرفهای بازاری . (یادداشت مؤلف ). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. (ناظم الاطباء). کنایه از سخنان اراجیف
لیزیلغتنامه دهخدالیزی . (حامص )صفت لیز. نسوئی . لغزانی . ملاست . لغزندگی . || لزوجت . لزجی . || چسبندگی . لعاب-داری .
انقباض پیشرس دهلیزیatrial extrasystole, atrial premature complex, APC 1واژههای مصوب فرهنگستانانقباض منفردی که فقط در دهلیز رخ میدهد و نتیجۀ بیماری ساختاری قلب است