لیزیلغتنامه دهخدالیزی . (حامص )صفت لیز. نسوئی . لغزانی . ملاست . لغزندگی . || لزوجت . لزجی . || چسبندگی . لعاب-داری .
لیزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ] لیزی، روانی، صیقلی بودن لَختی روغنزنی، نرمسازی، لوبریکاسیون، روانسازی، روانکاری همواری، صافی لغزش
لجیلغتنامه دهخدالجی . [ ل ُ / ل ِج ْ جی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لجة. بحر لجی ّ؛ دریای بسیارآب . (منتهی الارب ). دریای ژرف . (دهار). دریای فراخ . دریای ژرف و پرآب . (منتخب اللغات ). دریای فراخ و دورفرود. دریایی که به تک آن نتوان رسید. دریای مغ. (ترجمان القرآ
لزءلغتنامه دهخدالزء. [ ل َزْءْ ] (ع مص ) بخشیدن کسی را. || پر کردن . || نیکو چرانیدن شتران . || زائیدن مادر بچه را. (منتهی الارب ).
لزگیلغتنامه دهخدالزگی . [ ل َ ] (اِخ ) نام طائفه ای در قفقازو شاید لکز که یاقوت نام می برد چنانکه در مجمل التواریخ گلستانه (ص 162 و 163) نیز لکزیه آمده است : قومی از ساکنین قفقاز که اصل ایشان از مردم داغستان است و چون اقوام د
لظیلغتنامه دهخدالظی . [ ل َ ظا ] (اِخ ) (الَ ...) جهنم . دوزخ . (منتهی الارب ). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ . نام درکه ای در دوزخ . (ترجمان القرآن جرجانی ). طبقه ٔ پنجم از دوزخ و نام هفت طبقه ٔ آن بدین شرح است : جحیم ، جهنم ، سقر، سعیر، لظی ، هاویه ، حطمه . (قصص ا
لیزیاسلغتنامه دهخدالیزیاس . (اِخ ) نام نایب السلطنه ٔ دوران کودکی آن تیوخوس پنجم اوپاتر پادشاه سلوکی . (ایران باستان ج 3 ص 222 و 225 و 229).
لیزیاسلغتنامه دهخدالیزیاس . (اِخ ) یکی از خطبای یونان که در 459 ق . م . در آتن متولد شد و در 308 ق . م . درگذشت . او را بیش از دویست خطابه بوده است و اکنون از آن جمله سی وسه خطابه به دست است . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ
لیزیدنلغتنامه دهخدالیزیدن . [ دَ ] (مص ) لیز خوردن . لغزیدن . سُر خوردن . سریدن . تزلق . شخشیدن . خیزیدن . فروخزیدن . || آمیختن . (برهان ). درهم کردن .
کفچه لیزلغتنامه دهخداکفچه لیز. [ ک َ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) کفگیر. کفچلیز. چمچه : برون شد دیگت از سر می ستیزی که در هر دیگ همچون کفچه لیزی . عطار (اسرارنامه ).رجوع به کفچلیز شود.
slipدیکشنری انگلیسی به فارسیلیز خوردن، لغزش، اشتباه، خطا، روکش، سهو، قلمه، تکه کاغذ، زیر پیراهنی، نسل، خطا به خواندن، لیزی، گمراهی، نهال، اولاد، باریکه، ستون، لغزیدن، گریختن، اشتباه کردن، از قلم انداختن، سریدن
لیزیاسلغتنامه دهخدالیزیاس . (اِخ ) نام نایب السلطنه ٔ دوران کودکی آن تیوخوس پنجم اوپاتر پادشاه سلوکی . (ایران باستان ج 3 ص 222 و 225 و 229).
لیزی ماخوسلغتنامه دهخدالیزی ماخوس . (اِخ ) یکی از مریدان کالانوس حکیم هندی از ملتزمین رکاب اسکندر مقدونی . (ایران باستان ج 3 ص 1877). || و رجوع به مدخل قبل شود.
لیزیاسلغتنامه دهخدالیزیاس . (اِخ ) یکی از خطبای یونان که در 459 ق . م . در آتن متولد شد و در 308 ق . م . درگذشت . او را بیش از دویست خطابه بوده است و اکنون از آن جمله سی وسه خطابه به دست است . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ
دهلیزیلغتنامه دهخدادهلیزی . [ دِ ] (ص نسبی ) منسوب به دهلیز است . هر چیز منسوب و مربوط به دهلیز. || دربان خانه را گویند. (لغت محلی شوشتر). || حرفهای بازاری . (یادداشت مؤلف ). کنایه از سخنانی که از اندرون خانه خبری دهند و از بیرون خانه خبری گویند و بتراشند. (ناظم الاطباء). کنایه از سخنان اراجیف
انقباض پیشرس دهلیزیatrial extrasystole, atrial premature complex, APC 1واژههای مصوب فرهنگستانانقباض منفردی که فقط در دهلیز رخ میدهد و نتیجۀ بیماری ساختاری قلب است
تندتپشی دهلیزیatrial tachycardiaواژههای مصوب فرهنگستانضربان تند قلب، معمولاً بین 160 و 190 ضربان در دقیقه، که از یک کانون دهلیزی ناشی میشود