لغتنامه دهخدا
محال اندیش . [ م ُ اَ ] (نف مرکب ) که اندیشه در امور محال کند. که به نابودنیها و ناشدنیها بیندیشد. وهمی و خیالی . (ناظم الاطباء). کسی که خیال محال کند : محال اندیش و خام ابله بود هر کاین سخن گویدنباید بود مردم را محال اندیش و خام ابله . <p