مادریلغتنامه دهخدامادری . [ دَ ] (حامص ) مادر بودن . امومت . مقابل پدری . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان را چو نادان نکوهش مکن که بر تو مر او را حق مادری است . ناصرخسرو.اندرآ مادر به حق مادری بین که این آذر ندارد آذری . <p class
موذیگریفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیلهگری، مکاری ۲. ناقلابازی، بدطینتی، بدجنسی ۳. مردمآزاری، شرارت ≠ سادهلوحی