مادگانهلغتنامه دهخدامادگانه . [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همچون مادگان . زنانه . (فرهنگ فارسی معین ) : تا ز درج کمر گشاید قندگویدش مادگانه لفظی چند. نظامی (هفت پ
مودونةلغتنامه دهخدامودونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مودون . (منتهی الارب ). زن کوتاه دست و کوتاه گردن و کوتاه سینه . (ناظم الاطباء). رجوع به مودون و مودنة شود. || زن ناقص خلقت ناقص اندام . || زن تنگ دوش . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زن درهم اندام کوتاه گردن خردجثه . (منتهی الارب ) (ناظ
موضونةلغتنامه دهخداموضونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) زره بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || زرهی که حلقه های آن نزدیک به هم بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). زره متقارب بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زرهی که حلقه های او در همدیگر باشد. (ناظم الاطباء). || زرهی که دوحل
مَّوْضُونَةٍفرهنگ واژگان قرآنمحكم بافته شده (ازکلمه وضن به معناي بافتن است البته بافتني شبيه بافتن زره )
فسانهلغتنامه دهخدافسانه . [ ف َ /ف ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف افسانه است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). افسانه و حکایت بی اصل . (برهان ). حکایت وسرگذشت بی اصل بود که زنان گویند. (صحاح الفرس ). مثل . داستان . افسانه . (یادداشت بخط