مارپیچلغتنامه دهخدامارپیچ . (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیچیدگی در اطراف مرکزی . (ناظم الاطباء). پرچم و... آنچه مصوران شکلی بوضعی کشندکه گویا چند مار باهم پیچیده اند. (غیاث ) (آنندراج ).به شکل مار حلقه زده . حلقه های پیوسته که از بزرگ آغازیده و بتدریج کوچک شود چنان مار که حلقه زده باشد. حلزونی شکل . (ی
مارپیچفرهنگ فارسی عمید۱. مسیری که براساس پیچیده شدن جسم به دور یک استوانه ساخته میشود.۲. (صفت) دارای پیچوخم؛ پرپیچوخم.
مارپیچـ حلقهـ مارپیچhelix-loop-helix, HLHواژههای مصوب فرهنگستانپلیپپتیدهایی سهبخشی که در آنها دو مارپیچ با یک حلقه به هم متصلاند
مرگ ماریلغتنامه دهخدامرگ ماری . [ م َ گ ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقائی ایران ، مرکب از 150 خانوار که در مانیان و سارک آباد مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 83).
ماریلغتنامه دهخداماری . (حامص ) مار بودن . زهرآگین بودن . گزنده بودن : ماری است گزنده طمع که ماران زین مار برند ای رفیق ماری .ناصرخسرو.
مارپیچـ حلقهـ مارپیچhelix-loop-helix, HLHواژههای مصوب فرهنگستانپلیپپتیدهایی سهبخشی که در آنها دو مارپیچ با یک حلقه به هم متصلاند
مارپیچ ۱helix 2واژههای مصوب فرهنگستانساختار سهبعدی زیستمولکولها، مانند دِنا و پروتئین، که پیچشی و تکراری است
spiralدیکشنری انگلیسی به فارسیمارپیچ، بشکل مارپیچ دراوردن، بطور مارپیچ حرکت کردن، مارپیچی، حلزونی، پیچاپیچ، بشکل مارپیچ
خط مارپیچspiral trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی که برای بالا رفتن قطار در مسافتهای کوتاه با شیب بسیار بهصورت مارپیچ حلقوی ساخته میشود