گماشتنلغتنامه دهخداگماشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص ) کسی را بر کاری گذاشتن . (فرهنگ رشیدی ). نصب کردن . مسلط کردن . مستولی ساختن : کجا گوهری چیره شد زین چهاریکی آخشیجش بر او بر گمار. ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست که تو بر
ماستینیلغتنامه دهخداماستینی . [ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمن قسام مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به خنب (218-301) ازروات حدیث است . (از لباب الانساب ج 2 ص 82).<b
ماستینهلغتنامه دهخداماستینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیراز. دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پینو. کشک . شیراز. اقط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایشان چیزکی بساختند که آلت شبانان باشد از ماس
ماستیلغتنامه دهخداماستی . (اِخ ) از دیههای مرو است . سمعانی آنرا ماستین آورده است . و نیز گویند که ماستی از قراء بخاراست . (از معجم البلدان ). و رجوع به ماستین شود.
ماستینیلغتنامه دهخداماستینی . [ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمن قسام مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به خنب (218-301) ازروات حدیث است . (از لباب الانساب ج 2 ص 82).<b
ماستینهلغتنامه دهخداماستینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شیراز. دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پینو. کشک . شیراز. اقط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایشان چیزکی بساختند که آلت شبانان باشد از ماس
دهماستینلغتنامه دهخدادهماستین . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 3هزارگزی ورامین . آب آن از قنات تأمین می شود. سکنه ٔ آن 104 تن . راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <spa