ماهانلغتنامه دهخداماهان . (اِ) جمع ماه باشد برخلاف قیاس . (برهان ). ج ِ ماه . (از ناظم الاطباء). ماهها : خرم آنانکه از تن جان ندانندز جانان جان ز جان جانان ندانندبه دردش خو کرن سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند. باباطاهر.
ماهانلغتنامه دهخداماهان . (اِخ ) دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 1925 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ماهانلغتنامه دهخداماهان . (اِخ ) دینور و نهاوند است ، نخستین را ماه کوفه و دوم را ماه بصره نامند. (از المعرب جوالیقی ص 321). تثنیه ٔ ماه و عبارت از دینور و نهاوند است . (از معجم البلدان ). به صیغه ٔ تثنیه شهر نهاوند و شهر دینور که عبارت از ماه البصره و ماه الک
ماهانلغتنامه دهخداماهان . (اِخ ) شهری است [ به ناحیت کرمان ] با نعمت بسیار و هوای درست . (حدود العالم ). شهری است در کرمان در دو منزلی سیرجان و پنج منزلی خبیص . (از معجم البلدان ). قصبه ای از توابع کرمان است و مزار شاه نعمت اﷲ ولی در آنجاست . (فرهنگ رشیدی ). نام قصبه ای است از توابع کرمان . (ب
ماهانلغتنامه دهخداماهان . (اِخ ) مکنی به ابی سالم یا ابی صالح حنفی محدث است و حجاج وی را بکشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به صفةالصوة ج 3 ص 40 شود.
ماهیانلغتنامه دهخداماهیان . (اِ) جمع ماهی است که حوت باشد. (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به ماهی شود. || جمع ماه است برخلاف قیاس همچو سالیان که جمع سال است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : از این گونه هر ماهیان سی جوان از ایشان همی یافتندی روان .
ماهیانلغتنامه دهخداماهیان . (اِخ ) دهی از دهستان کتول است که در بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ماهیانلغتنامه دهخداماهیان . (اِخ ) قریه ای است که از آنجا تا مرو شاهجهان دو فرسخ مسافت است و منسوب بدانجا بوده ابومحمد عبدالرحمن بن محمد فقیه ماهیانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). موضعی است میان قرشی و غزنین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماهیانPisces 2واژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از سلسلۀ جانوران که همگی بدن دوکیشکل و تنفس آبششی دارند و در آب زندگی میکنند
رایدةبن ماهیانلغتنامه دهخدارایدةبن ماهیان . [ ی ِ دَ ت ِب ْ ن ِ ] (اِخ ) از ملوک عرب طبقه ٔ بنی لحم که پس از وی در عهد منذربن نعمان سلطنت این طبقه منقرض گردید. (از حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 91).
ماهیانلغتنامه دهخداماهیان . (اِ) جمع ماهی است که حوت باشد. (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به ماهی شود. || جمع ماه است برخلاف قیاس همچو سالیان که جمع سال است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : از این گونه هر ماهیان سی جوان از ایشان همی یافتندی روان .
ماهیانلغتنامه دهخداماهیان . (اِخ ) دهی از دهستان کتول است که در بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ماهیانلغتنامه دهخداماهیان . (اِخ ) قریه ای است که از آنجا تا مرو شاهجهان دو فرسخ مسافت است و منسوب بدانجا بوده ابومحمد عبدالرحمن بن محمد فقیه ماهیانی . (انجمن آرا) (آنندراج ). موضعی است میان قرشی و غزنین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تاسماهیانAcipenseridaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ تاسماهیسانان که از ماهیهای آب شیرین هستند و بدن طویل و دهانِ شکمی و برآمده دارند