ماهیرودلغتنامه دهخداماهیرود. (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش در میان شهرستان بیرجند واقع است و 220 تن سکنه و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماهراتلغتنامه دهخداماهرات . (اِ) شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زبانی است «هند و آریائی » که در نواحی بمبئی متداول است . (از لاروس ).
مأوردلغتنامه دهخدامأورد. [ وَ ] (ع اِ مرکب ) ماءالورد.گلاب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماورد. (الابنیه ). رجوع به ماءالورد و گلاب شود.
ماوردلغتنامه دهخداماورد. [ وَ ] (از ع ، اِ مرکب ) مخفف ماءالورد. گلاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گویی که مشاطه زبر فرق عروسان ماورد همی ریزد باریک بمقدار. منوچهری .ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب وز می گلستان کن دو