مبدوحلغتنامه دهخدامبدوح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) فضای فراخ . (منتهی الارب ). فضای فراخ و وسیع. (ناظم الاطباء).
مبذوعلغتنامه دهخدامبذوع . [ م َ ] (ع ص ) ترسان و ترسانیده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مباداةلغتنامه دهخدامباداة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ب دو») آشکار کردن دشمنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحدیث : انه امر ان یبادی الناس بامره ؛ ای یظهره لهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مباذاءةلغتنامه دهخدامباذاءة. [ م ُ ذَ ءَ ] (ع مص ) با یکدیگر فحش گفتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). بد زبانی با یکدیگر کردن . مفاحشه . با یکدیگر فحش گفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبدوءلغتنامه دهخدامبدوء. [ م َ ] (ع ص ) آنکه مبتلا باشد به آزار جدری یا به حصبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرفتار بیماری چیچک و یا سرخجه . (ناظم الاطباء).
مبضعلغتنامه دهخدامبضع. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آنکه مال و اسباب را جهت فروش حمل میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).