مبرهن شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثابت شدن، محقق شدن، مشخص شدن ۲. آشکار شدن، هویدا شدن، واضح شدن، روشنشدن
مبرهنلغتنامه دهخدامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ع ص ) به حجتهای روشن و به دلائل قاطع ثابت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برهان آورده شده و دلیل و حجت آورده شده ومدلل و برهانی و ثابت و راست و آشکارا و بین و واضح و هویدا. (ناظم الاطباء). مدلل . با برهان . برهان دار و ببرهان . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
مبرهندیکشنری فارسی به انگلیسیapparent, clear, evident, manifest, plain, self-evident, self-explanatory, transparent
مبرهنفرهنگ مترادف و متضادآشکار، بارز، بدیهی، بین، روشن، مدلل، مستدل، مشخص، واضح، هویدا ≠ ناآشکار، نامشخص، نامبرهن
مبرهنلغتنامه دهخدامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ع ص ) به حجتهای روشن و به دلائل قاطع ثابت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برهان آورده شده و دلیل و حجت آورده شده ومدلل و برهانی و ثابت و راست و آشکارا و بین و واضح و هویدا. (ناظم الاطباء). مدلل . با برهان . برهان دار و ببرهان . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
مبرهنلغتنامه دهخدامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ع ص ) به حجتهای روشن و به دلائل قاطع ثابت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برهان آورده شده و دلیل و حجت آورده شده ومدلل و برهانی و ثابت و راست و آشکارا و بین و واضح و هویدا. (ناظم الاطباء). مدلل . با برهان . برهان دار و ببرهان . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
مبرهندیکشنری فارسی به انگلیسیapparent, clear, evident, manifest, plain, self-evident, self-explanatory, transparent
مبرهنفرهنگ مترادف و متضادآشکار، بارز، بدیهی، بین، روشن، مدلل، مستدل، مشخص، واضح، هویدا ≠ ناآشکار، نامشخص، نامبرهن
مبرهنلغتنامه دهخدامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ع ص ) به حجتهای روشن و به دلائل قاطع ثابت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برهان آورده شده و دلیل و حجت آورده شده ومدلل و برهانی و ثابت و راست و آشکارا و بین و واضح و هویدا. (ناظم الاطباء). مدلل . با برهان . برهان دار و ببرهان . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
نامبرهنلغتنامه دهخدانامبرهن . [ م ُ ب َ هََ ] (ص مرکب ) نامدلل . بی دلیل . نااستوار. نامستدل . غیرواضح . مبهم .