متداویلغتنامه دهخدامتداوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آن که خود را دارو کند. (از آنندراج ). آن که خویشتن را دارو کند. (ناظم الاطباء). آن که خود را معالجه کند. و رجوع به تداوی شود.
متداعیلغتنامه دهخدامتداعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص )دشمن پیش آینده . (آنندراج ). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. (ناظم الاطباء). || دیوار شکسته و ویران . (آنندراج ). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. (ناظم الاطباء). شکسته و ویران : دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشف
متضویلغتنامه دهخدامتضوی ٔ. [ م ُ ت َ ض َوْ وِ ءْ ] (ع ص ) کسی که در تاریکی می ایستد تا روشنائی آتش قوم را ببیند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متداعیفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد.۲. (روانشناسی) چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] فراخواننده؛ داعی.
متداعیفرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فرا خواننده . 2 - آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد. 3 - معنی ای که معنی دیگر را به خاطر آورد.