متزاوجةلغتنامه دهخدامتزاوجة. [ م ُ ت َ وِ ج َ ] (ع ص ) مؤنث متزاوج . رجوع به تزاوج و ماده ٔ قبل شود.- حروف متزاوجة ؛ حروف متشابه . و رجوع به حروف متزاوجه و متشابه شود.
حروف متزاوجهلغتنامه دهخداحروف متزاوجه . [ ح ُ ف ِ م ُ ت َ وِ ج َ / ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف متشابهه . حروفی که در صورت نوشتن آنها مانند یکدیگر هستند. در مقابل حروف مفرده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
حرف متزاوجلغتنامه دهخداحرف متزاوج . [ ح َ ف ِ م ُ ت َ وِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف متزاوجه شود.
حروف متزاوجهلغتنامه دهخداحروف متزاوجه . [ ح ُ ف ِ م ُ ت َ وِ ج َ / ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف متشابهه . حروفی که در صورت نوشتن آنها مانند یکدیگر هستند. در مقابل حروف مفرده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
حروف متشابههلغتنامه دهخداحروف متشابهه . [ ح ُ ف ِ م ُت َ ب ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفهای متزاوج . حروف متزاوجه و متشابهه حروفی را گویند که در نوشتن جز با نقطه فرقی نداشته باشند: «حا، خا» و «د،ذ». در مقابل حروف مفرده . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
متشابهلغتنامه دهخدامتشابه . [ م ُ ت َ ب ِه ْ ] (ع ص ) ماننده . (منتهی الارب ). مانندشونده و مانند. (آنندراج ). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- حروف متشابه ؛ حروف متزاوجه . رجوع به حروف متشابه شود.- کلمات متشابه ؛ کلماتی