خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متش
لغتنامه دهخدا
متش . [ م َ ] (ع مص ) به انگشت جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نرم نرم دوشیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
متش
لغتنامه دهخدا
متش . [ م َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سپید که بر ناخن بهم رسد. || (اِمص ) کندی بینائی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). || علتی در چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
anomalous
روانشناسی
غیر عادی ، خارج از رسم ، بیمورد ، مغایر ، متناقض ، بی شباهت ، غیر متش ...
-
konite
زمین شناسی
کونیت واژه ای منسوخ که توسط پینکرتون Pinkerton برای سنگی آزاد متش ...
-
copper - oxide photovoltaic cell
مهندسی برق
پیل فوتوولتایی اکسید - مس نوعی پیل فوتوولتایی که عنصر حساس آن متش ...
-
creep
زمین شناسی
تغییر شکل دائمی وتدریجی حاصل از اثر تنش ها در اجسام صلب ویا مصالح متش ...
-
کندی
لغتنامه دهخدا
کندی . [ ک ُ ] (حامص ) کند بودن . آهستگی . بطء. مقابل تندی و سرعت . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل تندی . درنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ورا کندرو خواندندی به نام به کندی زدی پیش بیداد گام . فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).سخنها شنیدی تو پاسخ...