متعذبهلغتنامه دهخدامتعذبه . [ م ُ ت َ ع َذْ ذِ ب َ ] (ع ص ) خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. || عقوبت و عذاب کننده . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
متحدبةلغتنامه دهخدامتحدبة. [م ُ ت َ ح َدْ دِ ب َ ] (ع ص ) امراءة متحدبة؛ زن بیوه ٔ شوهرناکرده که مهربانی کند مر فرزند خود را. (ناظم الاطباء). زنی که بیوه می ماند تا این که از کودکانش مراقبت کند. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدب شود.