متفقرلغتنامه دهخدامتفقر. [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِ ] (ع ص ) ارض متفقر؛ زمینی بسیار چاه . بسیارگو. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ملکی که دارای مغاک و گودال و خندق و رخنه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). ورجوع به ماده ٔ بعد شود. || کسی که برای خرمابن ود می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون
متفکرلغتنامه دهخدامتفکر. [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ] (ع ص ) اندیشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه . آن که بیندیشد. (ناظم الاطباء) : عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی
متفقرةلغتنامه دهخدامتفقرة. [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِ رَ ] (ع ص ) ارض متفقرة؛ زمینی که دارای چاه و گودال بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
متفقرةلغتنامه دهخدامتفقرة. [ م ُ ت َ ف َق ْ ق ِ رَ ] (ع ص ) ارض متفقرة؛ زمینی که دارای چاه و گودال بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.