متقلسلغتنامه دهخدامتقلس . [ م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کلاه پوشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلاه پوشنده وقلنسوه پوشیده . (ناظم الاطباء). رجوع به تقلس شود.
متقلصلغتنامه دهخدامتقلص . [ م ُ ت َ ق َل ْل ِ ] (ع ص ) درهم کشیده شونده و گرد هم آینده با هم .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). درهم کشیده و ترنجیده . (ناظم الاطباء) : و چشمهای بخلاء در مغاک افتاد و لبهای شیرین متقلص گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1
متکلسلغتنامه دهخدامتکلس . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سخت دونده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).