متمازلغتنامه دهخدامتماز. [ م ُ ت َ مازز ] (ع ص ) دور شونده و دور. (آنندراج ). جداگانه و دور و جدا و علیحده . (ناظم الاطباء). رجوع به تماز شود.
متمایزلغتنامه دهخدامتمایز. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) (از «م ی ز») جدا شده . باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- متمایز شدن ؛ جدا شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متمازحلغتنامه دهخدامتمازح . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم لاغ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به لاغ و مزاح با هم دیگر. (ناظم الاطباء). رجوع به تمازح شود.
متمازیلغتنامه دهخدامتمازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) قعد عنی متمازیاً؛ یعنی از من روی گرداند و دور نشست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متمازحلغتنامه دهخدامتمازح . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم لاغ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشغول به لاغ و مزاح با هم دیگر. (ناظم الاطباء). رجوع به تمازح شود.
متمازیلغتنامه دهخدامتمازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) قعد عنی متمازیاً؛ یعنی از من روی گرداند و دور نشست . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).