متنانلغتنامه دهخدامتنان . [ م َ ] (ع اِ) صیغه ٔ تثنیه . دو تندی رگ پشت از دو جانب . یقال متناالظهر. مذکر و مؤنث هر دو می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به «مَتن » شود.
مثنانلغتنامه دهخدامثنان . [ م َ ] (اِ) به لغت سریانی درخت کرم دانه را گویند و آن نوعی از مازریون است . (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از سریانی ، قسمی از مازریون . (ناظم الاطباء). مایرهوف گوید نام عربی مزبور را عموماً مَثنان آورده اند، محتملاً این کلمه از سریانی آمده و آن را با «ثیملئیا» یا «خملئ
ماطونیونلغتنامه دهخداماطونیون . [ ن ِ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی نام درختی است که بارزد صمغ آن درخت است و آن صمغ را به عربی قنه گویند. (برهان ) (آنندراج ). درختی که بارزد از آن عمل می آید. (ناظم الاطباء). نبات قنه است . (فهرست مخزن الادویه ). درخت بارزد. درخت قِنَّه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
متأننلغتنامه دهخدامتأنن . [ م ُ ت َ ءَن ْ ن ِ ] (ع ص ) خشنود کننده . (آنندراج ). آن که هر کسی را راضی می سازد. || خوش آیند و پسندیده و مطبوع . || کسی که کوشش می کند و آرزو می نماید که هر چیزی خوش آیند وی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأنن شود.
زحلوفلغتنامه دهخدازحلوف . [ زُ ] (ع اِ) محل سُر خوردن کودکان در سراشیبی و یا خود سراشیبی نرم را گویند. آنرا زحلوفه و زحلیف نیز خوانند. (از متن اللغة). || سنگ صاف و لغزان . و پشت مرکوب فربه را بدان تشبیه کنند. ابوداود گوید: و متنان خطاتان کزحلوف من العضب . ابن عباد گوید: حمر زحالف الصقل ، یعنی
امتنانلغتنامه دهخداامتنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نعمت دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ): برعقیله ٔ گرم و امتنان بمجاسرت بایستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || منت نهادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج )