یتیمیلغتنامه دهخدایتیمی . [ ی َ ] (اِخ ) مولانا یتیمی از شاعران عهد صفوی است .صادقی کتابدار در مجمع الخواص (ص 251) درباره ٔ وی گوید: اشعار زیادی دارد و این مقطعش خیلی مشهور است :ای یتیمی در جهان هر باغ دارد میوه ای میوه ٔ باغ یتیمی خنجر و پیکان بود.<br
یتیمیلغتنامه دهخدایتیمی . [ ی َ ](حامص ) یتیم بودن . بی پدر بودن . بی پدری : به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنندنه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).با یتیمی چو مصطفی میسازچه کنی جبرئیل ا
تعقیبی تیمیteam pursuitواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست با قواعد مسابقة تعقیبی که در آن دو تیم سه یا چهار نفره با هم رقابت میکنند
دویستمتر تیمیteam sprintواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مسابقات راهه/ پیست که در آن تیمهای سهنفره، دوبهدو، سه دور مسیر راهه/پیست را طی میکنند؛ برنده تیمی است که در مدت زمان کمتری کار را خاتمه میدهد
تمیلغتنامه دهخداتمی . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم است که 123 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
تمیلغتنامه دهخداتمی . [ ت ُم ْ می ] (ع اِ) پاره ای از موی و مانند آن که به کسی دهند تا بدان گلیم خود را درست و تمام سازد. ج ، تُمَم و تِمَم (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمم شود.
اشک یتیمیلغتنامه دهخدااشک یتیمی . [ اَ ک ِی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک بیکسی :میدود اشک یتیمی بسکه بر رخساره ام سینه چون کشتی بدریا میزند گهواره ام .صائب (از آنندراج ).
گرد یتیمیلغتنامه دهخداگرد یتیمی . [ گ َ دِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آبداری و صفایی مروارید است . (آنندراج ) : در نقطه ٔ خاک است نهان گر خبری هست در پرده ٔ این گرد یتیمی گهری هست .صائب (از آنندراج ).
غبار یتیمیلغتنامه دهخداغبار یتیمی . [ غ ُ رِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کدورتی که بسبب یتیمی بر روی طفل پدید آید : از گوهرش غبار یتیمی نمیرودآن را که چون صدف لب خواهش فراز شد.صائب (از آنندراج ).
پیرلغتنامه دهخداپیر. [ ی َ ] (اِ) پدر (در بعض لهجه های فارسی نظیر مازندرانی و سیادهنی و جز آن ). اب : مگذر ز سر عشق که گر درّ یتیمی ماننده ٔ این عشق ترامار و پیر نیست .مولوی .
تمتع برداشتنلغتنامه دهخداتمتع برداشتن . [ ت َ م َت ْ ت ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تمتع بردن . تمتع گرفتن . تمتع یافتن : نشد زگرد یتیمی نصیب هیچ گهرتمتعی که دل از حظ دلستان برداشت . صائب (از آنندراج ).رجوع به تمتع و دیگر ترکیبهای آن شود.
کتبخانهلغتنامه دهخداکتبخانه . [ ک ُ ت ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کتابخانه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : کتبخانه ٔ پارسی هر چه بوداشارت چنان شد که آرند زود. نظامی .از کتبخانه ٔ و علمناذوق عل
اشک یتیمیلغتنامه دهخدااشک یتیمی . [ اَ ک ِی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک بیکسی :میدود اشک یتیمی بسکه بر رخساره ام سینه چون کشتی بدریا میزند گهواره ام .صائب (از آنندراج ).
گرد یتیمیلغتنامه دهخداگرد یتیمی . [ گ َ دِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آبداری و صفایی مروارید است . (آنندراج ) : در نقطه ٔ خاک است نهان گر خبری هست در پرده ٔ این گرد یتیمی گهری هست .صائب (از آنندراج ).
غبار یتیمیلغتنامه دهخداغبار یتیمی . [ غ ُ رِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کدورتی که بسبب یتیمی بر روی طفل پدید آید : از گوهرش غبار یتیمی نمیرودآن را که چون صدف لب خواهش فراز شد.صائب (از آنندراج ).