متنبهلغتنامه دهخدامتنبه . [ م ُت َ ن َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) خبردار و آگاه . (غیاث ). بیدارو هوشیار و آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). آگاه شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).- متنبه ساختن ؛ آگاه کردن . خبردار کردن : هرگاه حضرت ش
متنبیةلغتنامه دهخدامتنبیة. [ م ُ ت َ ن َب ْ بی ی َ ] (ع ص ) تأنیث متنبی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متنبعلغتنامه دهخدامتنبع. [ م ُ ت َ ن َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آب که اندک اندک برآید.(آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آب اندک اندک روان شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تنبع شود.
warnedدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار داد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن
warnsدیکشنری انگلیسی به فارسیهشدار می دهد، هشدار دادن، متنبه کردن، اخطار کردن به، تذکر دادن، اگاه کردن، خبر دادن
تنبیه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجازات کردن، گوشمالی دادن، تادیب کردن، توبیخ کردن ۲. آگاه ساختن، واقف کردن ۳. متنبه ساختن، بیدار کردن، هشیار کردن