متنوحلغتنامه دهخدامتنوح . [ م ُ ت َ ن َوْ وِ ] (ع ص ) چیزی جنبنده ٔ فروهشته ٔ آویزان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جنبان و لرزان و آویزان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنوح شود.
متنوعلغتنامه دهخدامتنوع . [ م ُ ت َ ن َوْ وِ] (ع ص ) گوناگون شونده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوناگون شده . (ناظم الاطباء). گونه گون . گونه گونه . گوناگون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی ، گوناگون و دارای انواع و اقسام و اشکال مختلف و هر چیزی که به ا
مثنویةلغتنامه دهخدامثنویة. [ م َ ن َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث مثنوی . ج ، مثنویات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ورجوع به مثنوی شود. || (اِمص ) ضعف و ناتوانی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || رجوع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وفی الحدیث : اشتری ابن مسعود جاریة فشرط علیها البائع خدم
متنوعدیکشنری عربی به فارسیجور شده , همه فن حريف , همسر , يار , درخور , مناسب , گوناگون , مختلف , متغير , متمايز , متفرقه