متهدللغتنامه دهخدامتهدل . [ م ُ ت َ هََ دْ دِ ] (ع ص ) فروهشته شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). فروهشته و آویخته و آویزان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهدل شود.
متعذللغتنامه دهخدامتعذل . [ م ُ ت َ ع َذْ ذِ ] (ع ص ) نکوهش پذیرنده . (آنندراج ). شکیبای برملامت و سرزنش . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعذل شود.
متعادللغتنامه دهخدامتعادل . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) برابر یکدیگر. (ناظم الاطباء). هم وزن . هم سنگ تراز و برابر شده . و رجوع به تعادل شود.
متعادلفرهنگ فارسی عمید۱. برابر؛ ترازمند.۲. ویژگی کسی یا چیزی که حالت طبیعی دارد.۳. بدون افراطوتفریط.
متعادلدیکشنری فارسی به انگلیسیcentrist, composed, even-tempered, medium, moderate, modest, reasonable, regular, tempered, well-adjusted