تهدللغتنامه دهخداتهدل . [ ت َ هََ دْ دُ ] (ع مص ) فروهشته شدن . (زوزنی ). فروهشته شدن پوست خصیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || سست گردیدن لب . || فروافتادن شاخهای درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهدیل شود.
تهدلدیکشنری عربی به فارسیادم بي دست وپا , ادم بي کاره وبي کفايت , تنبل , با سر خميده ودولا دولا راه رفتن سربزير , خميده بودن , اويخته بودن , اويختن , پوست انداختن
تعدیل شارش،تعدیل جریانflow equalizationواژههای مصوب فرهنگستانذخیرهسازی آب یا فاضلاب در یک مخزن برای فروکاستن نوسانات یا غلظت جریان یا هر دو
تحذللغتنامه دهخداتحذل . [ ت َ ح َذْ ذُ ] (ع مص ) تحذل بر کسی ؛ مهربان گردیدن بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ترسیدن برای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تهدیللغتنامه دهخداتهدیل . [ ت َ ] (ع مص ) فروگذاشتن شاخ و لفج و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آویختن لُنج و شاخه و امثال آن . (یادداشت ایضاً). رجوع به تهدل شود.
تعدیللغتنامه دهخداتعدیل . [ ت َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). راست کردن . یقال :عدل الحکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست و درست کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راست کردن چیز یا حکمی . (از اقرب الموارد). راستی و درستی و ب
تعذللغتنامه دهخداتعذل . [ ت َ ع َذْ ذُ ] (ع مص ) نکوهش پذیرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اعتاب . (اقرب الموارد).
متهدللغتنامه دهخدامتهدل . [ م ُ ت َ هََ دْ دِ ] (ع ص ) فروهشته شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). فروهشته و آویخته و آویزان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهدل شود.
خستهدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزردهخاطر، آزردهدل، دلآزرده ۲. غمدیده، ماتمدار، مصیبترسیده ۳. رنجدیده، رنجکشیده، محنتدیده ۴. عاشق، شیفته، شیدا