معتمةلغتنامه دهخدامعتمة. [ م ُ ت َم ْ م َ ] (ع ص ) روضة معتمة؛مرغزار دراز گیاه . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ).
محتمیلغتنامه دهخدامحتمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتماء. پرهیزکننده و نگهدارنده خود را. (آنندراج ). کسی که احتراز میکند و پرهیز مینماید و خود را بازمیدارد. پرهیزکننده . || عاقبت اندیش . (ناظم الاطباء).
معتمیلغتنامه دهخدامعتمی . [ م ُ ت َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محیطپیمایلغتنامه دهخدامحیطپیمای . [ م ُ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) که گرددایره برآید. که پیرامون دایره پیماید : چون دایره گر محیطپیمای شوی چون نقطه اگر ساکن یک جای شوی .ناصرخسرو.