مخراطلغتنامه دهخدامخراط.[ م ِ ] (ع ص ) ناقه و گوسپند که عادت دارند که شیر منجمد و با زردآب از پستان آنها برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شتر و یا گوسپندی که بیرون آمدن شیر منجمد و یا زردآب از پستان وی عادت آن باشد. (ناظم الاطباء). || مار پوست افکنده و یا ماری که به پوست اند
ساختار مخروط در مخروطcone-in-cone structureواژههای مصوب فرهنگستانساختاری در سَنگال که در آن رشتهای از مخروطهای تودرتو در هم فرومیروند
مخروتلغتنامه دهخدامخروت . [ م َ ] (ع ص ) کفته بینی و کفته لب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مخروطلغتنامه دهخدامخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
مخروطدیکشنری عربی به فارسیمخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)
بلطلغتنامه دهخدابلط. [ ب َ ] (ع اِ) آلت خراطان . (منتهی الارب ). مِخراط. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).