مخمرةلغتنامه دهخدامخمرة. [ م ُ خ َم ْ م َ رَ ] (ع ص ) سپیدسر از گوسپند و اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن متکبری که خوشبوی می بوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
فامتنوارۀ مخمریyeast artificial chromosomeواژههای مصوب فرهنگستانفامتن مهندسیشدۀ حلقوی مشتقشده از مخمر که برای همسانهسازی قطعات دِنای بیگانه تا حدود یک میلیون جفت باز به کار میرود اختـ . فامِرYAC