لغتنامه دهخدا
مخنقة. [ م ِ ن َ ق َ ] (ع اِ) گلوبند. گردن بند پهن .ج ، مخانق . (مقدمة الادب زمخشری ). گردن بند. (مهذب الاسماء) (دهار) (ناظم الاطباء). گردن بند و حمیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مخنقه : شاه سمن بر گلوی بسته بود مخنقه شاخ گل