مدالجلغتنامه دهخدامدالج . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَدلَجَة و مِدلَجَة. (ناظم الاطباء). رجوع به مدلجة شود.
مدلجلغتنامه دهخدامدلج .[ م ُ ل ِ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ). قنفذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة). || (ص ) به اول شب رونده . (آنندراج ). آنکه در اول شب بجائی می رود. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
مدلجلغتنامه دهخدامدلج . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای تهی کردن دلواز حوض و جز آن . (منتهی الارب ). مدلجة. موضعی که ماتح [ آبکش ] در آن بین چاه و حوض تردد کند. (از متن اللغة). || کناس الظبی ؛ خوابگاه آهو و هو المدلجة. (از متن اللغة). رجوع به دولج و مدلجة شود.
مدلجلغتنامه دهخدامدلج . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن مرةبن عبد مناةبن کنانة، جدی جاهلی است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 79 و مآخذ مذکور در آن کتاب شود.
مدلجلغتنامه دهخدامدلج . [ م ُدْ دَ ل ِ ] (ع ص )به آخر شب رونده . (آنندراج ). آنکه در آخر شب به جایی می رود. (ناظم الاطباء): ادّلجوا؛ ساروا من آخر اللیل . (متن اللغة). نعت است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
مدلظلغتنامه دهخدامدلظ. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) سخت راننده . (منتهی الارب ). شدیدالدفع. دِلَظّ. (اقرب الموارد) (متن اللغة).