مذهبةلغتنامه دهخدامذهبة. [ م ُ هَِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مذهب . رجوع به مُذهِب نعت فاعلی از اذهاب شود.
مذهبةلغتنامه دهخدامذهبة. [ م َ هََ ب َ ] (ع اِمص ) دورکردگی . راندگی . (ناظم الاطباء). رجوع به مَذهَب شود.
مذهبةلغتنامه دهخدامذهبة. [ م ُ هََ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مُذهَب است ، به معنی ماده اسبی که بیشتر به زردی زند تا سرخی . (از متن اللغة). رجوع به مذهب شود.
مذهبیلغتنامه دهخدامذهبی . [ م َ هََ ] (ص نسبی ) متدین . متشرع . مؤمن به مذهب . معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب . متعصب در مذهب و عقیدت خویش . رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب .- اشعار مذهبی ؛ اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد
مذهبیدیکشنری فارسی به انگلیسیchurchgoer, devotional, divine, ecclesiastical, godly, religious, sacred, theological
مذهبیفرهنگ فارسی معین(مَ هَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مربوط یا منسوب به مذهب . 2 - دیندار مؤمن و معتقد به مذهب .
عمرلغتنامه دهخداعمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عباد. حسن بن موسی النوبختی را کتابی است به نام «کتاب الاحتجاج لعمربن عباد و نصرة مذهبه ». (از الفهرست ابن الندیم ).
سرفسارلغتنامه دهخداسرفسار. [ س َ ف َ ] (اِ مرکب ) سرافسار : فأمر باحضار الفی دینار و ثوب اطلس و عمامة مذهبة و حصان بطوق ذهب و سرفسار ذهب . (معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 68). رجوع به سرافسار شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن علی بن یحیی بن ابی منصور ابان حسیس بن وریدبن کادبن مهابنداد حساس بن فروخ دادبن مهرحسیس 2بن یزدجرد المنجم ، مکنی به ابوالحسن . یاقوت گوید: ترجمه ٔ هریک از پدران احمد را در باب خود آورده ام و این ابوالحسن ادی
عبسیلغتنامه دهخداعبسی . [ ع َ سی ی ] (اِخ ) عنترةبن شدادبن عمروبن قرار یا غترةبن عمروبن شدادبن عمروبن معاویةبن قرار نجدی عبسی . از مردم نجد و از قبیله ٔ بنی عبس است . از جهت شکاف لب زیرینش ملقب به فلجاء بود مادرش زبیبه کنیز حبشی بود پدر او ابتدا او را نفی ولد کرد و بعد از آنکه بسن رشد رسید مج
شاکلةلغتنامه دهخداشاکلة. [ ک ِ ل َ ] (ع اِ) صورت . شکل . هیأت . مثل . (از اساس البلاغة) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة): علی شاکلة ابیه ؛ بر هیأت پدر خویش است . || خوی . (ترجمان القرآن ص 54). جدیلة. (متن اللغة): عمل علی جدیلته ؛ ای شاکلته . (اساس البلاغة) (