مرتفدلغتنامه دهخدامرتفد. [م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) سود خواهنده و حاصل کننده نفع و سود. (ناظم الاطباء). ورزنده . (آنندراج ). نعت فاعلی است از ارتفاد به معنی اکتساب مال . رجوع به ارتفاد شود.
فسحهلغتنامه دهخدافسحه . [ ] (اِخ ) به معنی تل مرتفع و نام یکی از مرتفعات کوه نبو است که موسی قبل از موت خود اراضی مقدسه را از بالای آن دید. (از قاموس کتاب مقدس ).
باموتلغتنامه دهخداباموت . (اِخ ) از مرتفعات بعل و آن مکانی است در مملکت موآب . گمان میبرند که همان محلی است که الان آنرا کوه اتاروس گویند. (از قاموس کتاب مقدس ).
بالخارلغتنامه دهخدابالخار. (اِخ ) نام مرتفعات مرکزی سلسله ٔ جبال پونتوس که بین دو ولایت طرابوزان و ارزروم واقع است و ارتفاع آن به 9800 پا میرسد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
سیردریالغتنامه دهخداسیردریا. [ دَرْ ] (اِخ ) سیحون . رودی است در آسیای مرکزی بطول 2700 کیلومتر که از مرتفعات شرقی نجد ایران سرچشمه گرفته بر دریای آرال (دریای خوارزم ) ریزد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سیحون شود.