مستأکملغتنامه دهخدامستأکم . [ م ُ ت َءْ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیکام : موضع مستأکم ؛ جائی که پشته و اکمه گردیده است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئکام و استیکام شود.
مستقیملغتنامه دهخدامستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چر
مستقيمدیکشنری عربی به فارسیراستکار , راد , درست کار , امين , جلا ل , بيغل وغش , صادق , عفيف , نيکو کار , عادل , صالح , پرهيزکار
مستقیمفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی خطی که دو نقطه را با کمترین فاصله به هم وصل میکند.۲. [مجاز] صحیح؛ درست.۳. (قید) راست؛ بدون خمیدگی.۴. (قید) بدون تغییر در مسیر.۵. (قید) [عامیانه، مجاز] بیواسطه.