مسترضیلغتنامه دهخدامسترضی . [ م ُ ت َ ضا ] (ع ص ) نعت مفعولی از استرضاء. راضی و رضامند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استرضاء شود.
مسترضیلغتنامه دهخدامسترضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرضاء. رضاجو و خوشنودی خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). رضای کسی را طلب کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استرضاء شود.
مسترضعلغتنامه دهخدامسترضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرضاع . شیرده خواهنده . (منتهی الارب ). رضیعه و دایه خواهنده . (اقرب الموارد). || شیرخواره . شیرخورنده : ما به بحر نور خود راجع شدیم وز رضاع اصل مسترضع شدیم . مولوی (مثنوی ).</
مستریضةلغتنامه دهخدامستریضة. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مستریض . شادمان و خرم و خوش نفس : افعل مادامت النفس مستریضة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مستریض شود.