مستعمرلغتنامه دهخدامستعمر. [ م ُ ت َم ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعمار. آبادانی خواه . آنکه از کسی آباد کردن جایی را بخواهد. (اقرب الموارد). || استعمارکننده . رجوع به استعمار شود.
مستعمراتلغتنامه دهخدامستعمرات . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستعمرة. رجوع به مستعمرة و استعمار شود.
مستعمراتیلغتنامه دهخدامستعمراتی . [ م ُ ت َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مستعمرات . رجوع به مستعمرات و مستعمره شود.
مستعمرةلغتنامه دهخدامستعمرة. [ م ُ ت َ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) مستعمره . تأنیث مستعمر. استعمارشده . تحت استعمار. رجوع به استعمار شود.
مستعمراتلغتنامه دهخدامستعمرات . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستعمرة. رجوع به مستعمرة و استعمار شود.
مستعمراتیلغتنامه دهخدامستعمراتی . [ م ُ ت َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مستعمرات . رجوع به مستعمرات و مستعمره شود.
مستعمرةلغتنامه دهخدامستعمرة. [ م ُ ت َ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) مستعمره . تأنیث مستعمر. استعمارشده . تحت استعمار. رجوع به استعمار شود.