مستعندلغتنامه دهخدامستعند. [ م ُ ت َ ن ِ ](ع ص ) نعت فاعلی از استعناد. شتر و اسب چیره شونده بر مهار و رسن . || به عصا زننده مردم را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استعناد شود.
مستحنطلغتنامه دهخدامستحنط. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استحناط. دشمن و کینه دار: هو مستحنط اِلَی َّ؛ او با من سر دشمنی وکینه دارد. (اقرب الموارد). رجوع به استحناط شود.