مستقلاًلغتنامه دهخدامستقلاً. [ م ُ ت َ ق ِل ْ لَن ْ ] (ع ق ) به استقلال . بالاستقلال . مستقلانه . منفرداً و بطور تنهایی و بدون شرکت دیگری . بالانفراد. و رجوع به مستقل و استقلال شود.
مستکلیلغتنامه دهخدامستکلی ٔ. [ م ُ ت َ ل ِءْ ](ع ص ) نعت فاعلی از استکلاء. زمین بسیارگیاه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به استکلاء شود.
مستقلةلغتنامه دهخدامستقلة. [ م ُ ت َ ق ِل ْ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مستقل . رجوع به مستقل و مستقلات و استقلال شود.
برزینلغتنامه دهخدابرزین . [ ب َ ] (اِخ ) در شاهنامه این نام گاه مستقلاً و گاه به دنبال کلمات دیگر چون آذربرزین و خرادبرزین و رامبرزین و غیره آمده است . رجوع به این کلمات مرکب در جای خود و رجوع به فهرست لغات شاهنامه ٔ ولف شود.
علت تامهلغتنامه دهخداعلت تامه . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ تام ْ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبب کامل . امری که خود مستقلاً وجود چیزی را ایجاب کند. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).