مستلجلغتنامه دهخدامستلج . [ م ُ ت َ ل ِج ج ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلجاج . ستیهنده و تمردکننده در سوگند ونادهنده ٔ کفاره به گمان صدق . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استلجاج شود.
دائم الخمرلغتنامه دهخدادائم الخمر. [ ءِ مُل ْ خ َ ] (ع ص مرکب ) سکیر. همیشه مست . سکور. که پیوسته شراب خورد. مستلج . مدمن . آنکه همیشه شراب و مِی نوشد. (آنندراج ). خِمّیر؛ که پیوسته مست باشد.