مستوعیلغتنامه دهخدامستوعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) گیرنده ٔ چیزی بطور کامل . || آنکه تنه ٔ درخت را از بن بر می کند. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیعاء شود.
مسطوحلغتنامه دهخدامسطوح . [ م َ ] (ع ص ) رجوع به سطح شود. || کشته ٔ دراز افتاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسطوعلغتنامه دهخدامسطوع .[ م َ ] (ع ص ) گرد و غبار بلندشده و برآمده و بلندگردیده . || بوی برآمده و پراکنده شده . || صبح دمیده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مسطاحلغتنامه دهخدامسطاح . [ م ِ ] (ع اِ) حصیر بافته شده از خوص و برگ خرما. || جرین و جای خشک کردن خرما. (از اقرب الموارد). مِسطَح . و رجوع به مسطح شود.