مسحةلغتنامه دهخدامسحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر مسح را. (از اقرب الموارد). یک مالش . یک بار مسح کردن . رجوع به مسح شود. || اندک . و اثر اندک که از لمس کردن دست نمناک بر روی جسم میماند، و از آن جمله است که گویند: علیه مسحة من جمال أو هزال ؛ یعنی اندکی از آن . (از اقرب الموارد) (ا
مسحةدیکشنری عربی به فارسیلکه , اغشتن , الودن , لکه دار کردن , پاک کردن , خشک کردن , بوسيله مالش پاک کردن , از ميان بردن , زدودن
مصعةلغتنامه دهخدامصعة. [ م ُ ع َ / م ُ ص َ ع َ ] (ع اِ) بار درخت عوسج . ج ، مصع. || نام مرغی سبزرنگ . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، مصع.
مشیعةلغتنامه دهخدامشیعة. [ م ِش ْ ی َ ع َ ] (ع اِ) کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
مشیعةلغتنامه دهخدامشیعة. [ م ُ ش َی ْ ی ِ ع َ ] (ع ص ) اسم فاعل . (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). || گوسپندی که از باعث لاغری به گوسپندان نرسد و همواره خود را تابع و پیرو سازد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
مشیعةلغتنامه دهخدامشیعة. [م ُ ش َی ْ ی َ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مشیَّع. (اقرب الموارد)(محیطالمحیط). || گوسپندی که از باعث ضعف و لاغری محتاج آن باشد که کسی تابع و پیرو آن باشد تا از پس براند و بدون آن رفتن نتواند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
ممسحةلغتنامه دهخداممسحة. [ م ِ س َ ح َ ] (ع اِ) ماله یعنی چیزی که بدان چیز دیگر را بمالند. (آنندراج ). || گل ماله ٔ معماران . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || ماله ٔ جولا. (مهذب الاسماء). غرواشه . (دهار). || دستار روی خشک کننده . (یادداشت لغت نامه ). رومال . و رجوع به دستار شود.