مسلوعلغتنامه دهخدامسلوع . [ م َ ] (ع ص ) آن که بر اندام وی سِلعة (زگیل ) برآمده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
مسلاةلغتنامه دهخدامسلاة. [ م َ ] (ع اِ) مسلات . تسلی و دلنوازی . (ناظم الاطباء). سبب تسلی و خرسندی . و رجوع به مسلات شود.
مصلاةلغتنامه دهخدامصلاة. [ م َ ] (ع ص ) زمین گیاه صلیان ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ): ارض مصلاة؛ زمینی که در آن صلیان فراوان باشد. (ناظم الاطباء).